Ramona Ausubel
New Yorker - June 09, 2014 Issue
تو تنهایی، اما مجبور نیستی تنها باشی. تو خوبیهای زیادی داری. به همهی زنای مجردی فکر کن که فقط منتظرن تا از تو بشنون. چه پی عشق پایدار باشی، چه پی کمی تفریح، این تنها راهنمای دوستیابی آنلاینه که به دردت میخوره. یه ساعت هم نمیگذره که تو جادهی خوشبختی ابدی هستی.
بیا شروع کنیم.وقتی اسم کاربریتو میسازی، یادت باشه که باید کوتاه باشه و راحت به خاطر سپرده بشه.شخصیش کن. اگر رقاصی، می تونی hipdancer21 رو امتحان کنی.
میتونی منرو با اسم Cyclops15 پیدا کنی. Cyclops* ۱-۱۴ استفاده شده بودند.
حالا یه جمله انتخاب کن که زنا رو جذب کنه. فوت کوزهگری: چیزی رو انتخاب کن که بقیه انتخاب نمی کنن.
من دو متر و چهل سانتم و یه چشم غولآسا دارم.
به چه چیزایی علاقه داری؟ بیغلوغش اما فریبنده باش.
کفشم رو با دستای خودم و با سوزنی که از دندون نیش گرگ درست کردم دوختم. تو خواب گرمم می شه. رو تختم غیر از یه ملافه به هیچ چیز احتیاج ندارم. حتی تو زمستون، حتی توی یه غار.
هدف مورد نظرت رو تعریف کن. کجا زندگی میکنه؟ چه شکلیه؟ سرگرمیهاش چی هستن؟
من دخترای چاقرو دوست دارم. دخترای پیر. دخترای بلند. دخترای خسته.دخترایی که لباس مناسب ندارن، دخترایی که بهترین ترفندشون برای جلب توجه من فرستادن عکسشونه درحالی که یه بستنی چوبی اشارهآمیز دستشونه و آب قرمز بستنی چکیده رو مشتاشون. دخترای رو ویلچر، دخترایی که داوطلبانه تو نمایشگاه قرون وسطا کار میکنن.
میتونی مردای دیگهرو انتخاب کنی. مثلن مردایی که دوست دارن دربارهی پا فکر کنن، مردایی که موهای سیاه بلند و کلفت دارن، مردایی که بزرگترین افتخارشون اینه که به یه کشوری همین نزدیکها سفر کردن و همهی مغازههاشو از الکل غارت کردن و یه شب تو ساحل خوابیدن- خیلی باحال نیست؟- و وقتی بیدار شدن همه چی یا گم شده بود یا دزدیده و اونا مجبور شدن تو هوای گرم سحرگاهی ٍ یه روزٍ جدید تو بهشت، پیاده تا هتل زرد کمرنگ برن. به همه خوش گذشته. همه یه عکس از خودشون با یه لیوان شراب سفید زیر آفتاب سوزان دارن. اگه میخوای، اونا رو انتخاب کن. اگه میخوای یکی زیر مهتاب بالای سرش نگهت داره و مچتو گاز بگیره تا وقتی اولین زنگارای روز معلوم بشه، منو انتخاب کن.
به خانمها یهکم بیشتر از خودت بگو. داستان خاص تو چیه؟
اولین نسل غولای یهچشم آهنگر بودن. نسل بعد، نسل من، یه گروه چوپان خونخوار بودن که تو مزارع سیسیلی زندگی میکردن. ما بهاصطلاح "قهرمان"ها رو تو غارهامون بهدام میانداختیم. ما دندونهامونرو تو گوشت گرم پایآدمیزاد فرو میکردیم. اما تنها کسی که به خاطر این کار مشهور شد برادرم بود. ما تو آتشفشانها زندگی میکردیم، آهن میشکافتیم، سعی میکردیم سنت قدیمرو زنده کنیم. من خونه رو ترک کردم- خیلی گرم و قدیمی بود- و تو واشنگتن زندگی میکنم. مه رو دوست دارم، بارون رو دوست دارم. آتشفشان من مشهورتر از آتشفشانهای برادرهامه. من هیچوقت ازشون خبری ندارم. اونا ایمیل ندارن.
من آنلاین انگلیسی درس میدم. به خاطر پولش نه. به خاطر اینکه میخوام حس کنم از بقیه باهوشترم. تمام کتابهای کلاسیک رو درس میدم، بهغیر از ادیسه.
عکسام از نیمرخ گرفته شدن. شاید وقتشه که شجاعتر بشم و زیبایی خاص خودم رو با آغوش باز پذیرا باشم. من مشترک مجلههایی میشم که بهم میگن ما همه زیبا هستیم، فقط باید یاد بگیریم که از همهی تواناییهامون بهره ببریم. من، من هستم و هیچکس دیگهای من نیست و این یه معجزهست. من یه معجزهم.
نکتهی منفی: مادرم یهچندصد سالی میشه که مرده، پس هیچوقت نمیبینیش. نکتهی مثبت: پدرم خدای دریاست، پس میتونیم از هوای خوب برای سفر دریایی ماهعسلمون مطمئن باشیم. پدرم تو دوست داشتن افتضاحه. بوی یه زخم زیادهازحد تمیزشده رو میده و از کار کردن دستبردار نیست. هرشب و هرروز یهجایی تو یکی از اقیانوسهای جهان، پدرم با شمشیرهای آتشین به سطح مغاک تیره میکوبه.
سیگار میکشی؟ مینوشی؟ چندوقت یهبار ورزش میکنی؟ حامی اعمال خیریه هستی، یا به حیوونا کمک میکنی؟ با یه انعام غیرمنتظره الف)به یه جنبشی که واقعن بهش معتقدی کمک میکنی؟ ب)نصفش رو پسانداز و نصف دیگهشو خرج میکنی؟ ج)با مارگاریتا با دوستات جشن میگیری؟
اگه میخوای تله بذارم، تله میذارم. قرار اول، زغال اخته کندن تو سفیدترین و تمیزترین نور آفتاب، با سطلهای قلعی. من ساندویچ و شراب** خنک مییارم و بهت میگم ما همین حالاشهم اون آدمای خوبی هستیم که یهروزی میخواستیم باشیم. شاید تو سخاوتمند باشی و مکالمهرو تمام بعدازظهر سرپا نگه داری. Prettykaren98 سخاوتمند بود. Prettykaren98 وقتی چت میکردیم تو چشمم نگاه میکرد و به شوخیهام میخندید. ولی هیچوقت پیغامها رو بعد از قرار اول جواب نداد، حتی با این که طبق "وضعیت تاهل"ش هنوز مجرد بود.
درباره روابط قبلیت چیزی نگو. کولهباره احساساتترو باز نکن و بذارش تو گنجه. تو رو بورسی چون فوقالعادهای.
معذرت میخوام. بیا از اول شروع کنیم.بهترین روز من؟ زود زیرٍ زمین رفتن، پر از شیر و خون و گوشت، برای آهنگری. تو آتشفشان چیزی به اسم شب و روز وجود نداره. درک من از زمان، از نگاه کردن به تغییر شکل آهنه. از سنگ معدن به نیزه. از سنگ معدن به نیزهی سهشاخه. روزی که قویام، کوهها از ضربههای چکش و گرمای آتیشم به لرزه درمییان.
نمیتونم اسکی کنم. باید تو بسکتبال بهتر ازینها باشم. سبزیجات نمی خورم. اما چشمم آبیه. کمرنگ و زیبا.
بیناییم بد نیست، هرچند عالی هم نیست. اما اینو بفهم که دیگه هیچوقت پیش چشمپزشک یا عینکساز یا هرکس دیگهای که ادعا کنه متخصص اعضای بدنمه نمیرم. من تو صندلی جا نمیشم و آرزو داشتم می تونستم فراموش کنم که طاق باز کف اتاق تاریک دراز کشیدم و یه مرد ظریف جثه با یه نور خیرهکننده از سینهم بالا رفت. از کاری که باهاش کردم متاسف نیستم. حالا خودش میتونه بفهمه یه چشم داشتن چه حسی داره.
تقریبن ساختن یه پروفایل جذاب دوستیابی آنلاینرو که تعداد خیلی بیشتری از اونی که بتونی فکرشو بکنی زن به خودش جذب میکنه، تموم کردی. چه چیز دیگهای هست که میخوای خانمها بدونن؟ فراموش نکن، خودت باش!
گاهی اون حس قدیمی رو به خاطر مییارم. یه دوشیزه خودش رو تو جزیرهی من میشوره. دم*** داره یا بی دم. غار گرمه و قندیلهای مواد معدنی رو سقف تشکیل میشن. نمیدونم ساعت چنده. هیچوقت نمی دونم. تمام غلوزنجیرای دست و پام دستسازن. با آهنی که خودم از دل زمین استخراج کردم ساخته شدن. دوشیزهها اونقدری که تو داستانها اومده زیبا نبودن. موهاشون از نمک رشته رشته بود و صورتاشون چروکیده. مدت طولانی تو آب دریا زیبایی رو از بین میبره.با اینهمه من باید دوستشون میداشتم. من باید از جراحاتشون مراقبت میکردم. وقتی که با چکشم رو غلوزنجیرها میکوبیدم، به زنجیر کردن پدرم رو تصویر میکردم.خیال انداختن حلقهها به دور بازوهای خیسشرو میکردم. نه برای اینکه آزارش بدم. برای اینکه نگهش دارم. اما پدرم هیچوقت به ساحل صخرهای من نیومد. گاهی دست بزرگش رو اوندور میدیدم که سطح دریا رو آشوب میکرد، اما هیچوقت نزدیک نشد. شاید اون کسی بود که منرو گیر دوشیزهها میانداخت، چون یه وارث میخواست. من، پسر عزیزش، پسر بیهمسرش.
من بازوهای نحیف تورو به دیوارای سرد زنجیر نمیکنم و با دوندونهای باقیموندهم ناخونهاتو تا گوشت نمیجوم. وقتی جلوی پات یه بز کبابی میخورم تو رو گرسنه نمیذارم.من با اون چیزا سروکار داشتم. برعکسش رو تصور کن. من نرمترین تشک جهانرو دارم که از پشم شونهشدهی آهو درست شده. من رو که انتخاب کنی، روغن گرم رو دستام، آب خنک تو لیوانت، و تو بشقابت گوشت برهای رو که وقتی به دنیا اومد از انگشتکوچیکهی من شیر خورد رو انتخاب کردی.
اگه امشب به خونهت بیام، کجا پیدات میکنم؟ اتاق نشیمن؟ آشپزخونه؟ منتظر پشت در؟ من تو رو آفرودیته صدا میکنم و دریا رو ازموهات بو میکشم و برات از اعماق آب صدف شکار میکنم. بهت میگم که تا دیدن تو هیچوقت یه الهه ندیده بودم. با من بیا و در عمق زمین ستایش شو. وقتی تو خوابی، من یه قطعهی بزرگ فلز رو انقدر میکوبم که شکل بدنت رو بگیره. هرگز مجبور نیستی منرو دیدن دوستات ببری. هرگز مجبور نیستی منرو جایی ببری. حتی هرگز مجبور نیستی منرو تو نور ببینی.
مادربزرگت بهت خواهد گفت که تمام مردان خوب مردهان. اما من اینجام. من برای تو آمادهام.
* از اساطیر یونان- غولی با یک چشم میان پیشانی
**Chardonnay
*** منظور دم پری دریایی است